دیرزمانی است روی شاخهی این بید
مرغی نشسته کو به رنگ معماست
نیست همآهنگ او صدایی و رنگی
چون من در این دیار، تنها، تنهاست
گرچه درونش همیشه پر ز هیاهوست
مانده بر این پرده لیک صورت خاموش
روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
بام و در این سرای میرود از هوش
راه فروبسته گرچه مرغِ به آوا
قالب خاموش او صدایی گویاست
میگذرد لحظهها به چشمش بیدار
پیکر او لیک سایه روشن رؤیاست
[ یکشنبه 92/10/15 ] [ 2:28 صبح ] [ علی باغبانی ]